دانلود مقاله



مهارت ها بر روی یادگیری مهارت های ورزش، موفقیت تحصیلی و کارکرد ذهنی و تعامل و سازگاری اجتماعی کودکان تاثیر می گذارد. همین عامل مانع از پیشرفت اعتماد به نفس و احساس خود ارزشمندی در کودکان خواهد شد (زارع زاده،1388).

تا به امروز مطالعاتی که در مورد رابطه بین شایستگی حرکتی درک شده و رشد مهارت های حرکتی بنیادی صورت گرفته، نشان می دهد که  شایستگی ادراک شده نقش بسزایی در انگیزه موفقیت و میزان مشارکت ورزشی کودکان دارد(شیخ،1389). مطالعه اولریخ (1987) نشان        می دهد که تبحر کودکان در مهارت های حرکتی بنیادی که با عنوان شایستگی حرکتی واقعی اطلاق می شوند، با کیفیت خود پنداره و احساس شایستگی حرکتی کودکان در ارتباط است و اغلب کودکان به خاطر سطح پایین شایستگی ادراک شده یا واقعی خود، گرایش به سمت بی تحرکی جسمانی دارند(بهرام وشفیع زاده 1383). به طوری که مورگان و همکارانش(2008) نشان دادند، کودکانی که شایستگی حرکتی درک شده و واقعی بالاتری دارند (به عنوان مثال؛کودکانی که اعتقاد دارند در عملکرد ورزشی خوب هستند و مهارت های جدید ورزشی را زود یاد می گیرند)، دارای سطوح بالاتر فعالیت بدنی نسبت به کودکانی که  شایستگی درک شده پایین تری دارند، هستند (بقالیان ،1383). کاتلین کیلای(2010) از مطالعه درمورد کودکان پیش دبستانی و دبستانی متوجه شد، کودکانی که از سطح بالای آمادگی جسمانی یعنی شایستگی حرکتی واقعی برخوردارند، کمتر دچار اضافه وزن یا چاقی می شوند(فاضل،1386).

در سال های اخیر، اپیدمی چاقی در کودکان و نوجوانان یکی از مشکلات عمده بهداشتی در کشور های   توسعه یافته و در حال توسعه است. محققان معتقدند که حداقل 10درصد کودکان سراسر دنیا دارای اضافه وزن یا چاقی هستند(کلیشاد،2007). چاقی یکی از نگرانی های متخصصین سلامت و ورزش است زیرا تخمین زده می شود در سال 2020 سه چهارم از کل مرگ ومیرها به علت بیماری های غیر واگیردار خواهد بود (شیلتون،2007). بنابراین احساس شایستگی حرکتی و تبحر در  مهارت های حرکتی، یکی از واسطه های تشویق کودکان چاق به فعالیت جسمانی است (زارع زاده،1388). لذا ارزیابی پایین فرد از شایستگی جسمانی و حرکتی احتمالا به کاهش انگیزه های مشارکت ورزشی و فعالیت های جسمانی منجر می شود، در حالی که سطوح بالای شایستگی حرکتی ادراک شده احتمالا باعث تحریک کودک به مشارکت ورزشی می شود (فاضل ،1386). همچنین ریچارد جونس (2010) با مطالعه بر روی شایستگی حرکتی واقعی کودکان 5 تا10سال و والدین آنها نتیجه گرفت که والدین و کودکان چاق شایستگی حرکتی واقعی کمتری نسبت به والدین و کودکان نرمال دارند. از طرفی دیوید استودن (2008) متوجه شد کودکانی که تناسب اندام دارند ، اشتیاق بیشتری برای بهبود آمادگی جسمانی خود دارند (امیری،1383). استیل (2004)درطی مطالعه خود بر روی عوامل چاقی و کفایت حرکتی ادارک شده و واقعی کودکان به این نتیجه رسید، شایستگی ادراک شده و واقعی عامل مشترک مهمی در حفظ چاقی دوره کودکی می باشد وهمچنین، کودکانی که اضافه وزن دارند نسبت به همسالان خود با وزن متعادل از شایستگی حرکتی ادراک شده و واقعی جسمانی کمتری برخوردارند(گالاهو و ازمون،2008). درتضاد با این نتایج، فابریزو و همکارانش(2007) به مطالعه رابطه بین مهارت های حرکتی درشت و ترکیب بدن(BMI)روی دختران 4 تا 6 ساله پرداختند. این محققان نتیجه گیری کردند که عملکرد کودکان 4تا 6 ساله در مهارت های حرکتی درشت هیچ رابطه ای با BMI نداشته است. همچنین میشل براندیزل (2007) در مطالعه مروری خود در مورد فعالیت جسمانی فرهنگ ها و نژاد های آمریکایی به این نتیجه رسید که در دهه گذشته اغلب نژاد آفریقایی- آمریکایی، چاقی را یکی از نشانه های ظاهری مناسب و سلامتی، مخصوصا برای کودکان می دانستند و از دیدگاه آنها کودکان چاق،کودکانی قوی و سالم تری هستند. از طرفی تحقیقات مربوط به تفاوت های جنسیتی برای دو متغیر شایستگی حرکتی درک شده و شایستگی حرکتی حقیقی نشان می دهد که در بین کودکان 8 تا 13 سال، پسران شایستگی بدنی درک شده بالاتری را نسبت به دختران از خود نشان می دهند(گودویورادیسیل،1997). همچنین لینارت لارسیپ و راین لیبلیک(2002) با مطالعه بر روی کودکان 10 تا 13 سال نتیجه گرفتند که بین دختران و پسران در شایستگی حرکتی درک شده و حقیقی تفاوت وجود دارد. در همین رابطه رابینسون لی(2011) با مطالعه بر روی کودکان پیش دبستانی به این نتیجه رسید که پسران در اجرای مهارت های حرکتی بنیادی یا به عبارتی شایستگی حرکتی واقعی و همچنین در ادراک شایستگی خود، نسبت به دختران بالاتر هستند. مونیکا تایمنیز و همکاران (2010) تفاوت موجود بین کودکان چاق و غیرچاق و جنسیت را مورد بررسی قرار دادند نتایج آنها نشان داد تفاوت معنی داری در خود پنداره جسمانی کودکان چاق و غیرچاق وجود دارد اما این تفاوت در میان پسران و دختران دیده نشد. در تضاد با این نتایج فرانسکو چرلی (2008) نشان داد میل دختران چاق به انتخاب و انجام فعالیت جسمانی نسبت به پسران چاق به طور معنی داری کمتر است. پس به نظر می رسد دختران بیشتر در معرض کم تحرکی و خطر چاقی نسبت به پسران هستند.گرین دوفر (1983 ) در پی این که چرا دختران نسبت به پسران دارای ادراک جسمانی پایین تری از خود هستند، به این نتیجه رسید که جامعه و والدین، دختران را به سمت انواع بازی های محدود و غیرفعال ترغیب می کند و به همین دلیل بسیاری از دختران بصورت خود خواسته از انجام ورزش ها و بازی های شدید دوری می کنند. همین امر باعث می شود که دختران مهارت های حرکتی خود را بطور کامل بهبود نبخشند و حتی ممکن است این تفکر باعث شود دخترانی که در ورزش و فعالیت جسمانی شرکت می کنند، تلاش شدید و اجرای مهارت آمیز را نامناسب قلمداد کنند (هی وود،1389) و این عامل باعث می شود که دختران مخصوصا دختران چاق شایستگی ادراک شده ضعیفی درمورد توانایی خود از انجام مهارت های ورزشی داشته باشند.

بنابراین با توجه به پیامدهای چاقی سلامت کودکان و ضرورت ارائه راهکارهای پیشگیری برای مقابله با چاقی و همچنین با توجه به اینکه مطالعاتی از این نوع در جامعه ایرانی بسیار محدود صورت گرفته است، این تحقیق در پی یافتن پاسخ به این سوالات زیر است :

آیا بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده در دختران چاق وغیر چاق ارتباط وجود دارد؟

آیا بین دختران چاق و غیر چاق در میزان شایستگی حرکتی درک شده و رشد مهارت های حرکتی بنیادی تفاوت معنی داری وجود دارد؟

1 – 3.  ضرورت و اهمیت انجام تحقیق

تمام تلاش ما انسان ها این است که یک زندگی سالم داشته باشیم. برای داشتن یک زندگی سالم علاوه براینکه وضعیت بدنی و فیزیولوژیکی مطلوب نیاز است، لازم است تا افراد از لحاظ روانی نیز دارای شرایط مساعد باشند(اسماعیل زاده،1391). درواقع عوامل روانی بسیاری در روند زندگی مؤثرند که پرداختن به آنها حائز اهمیت می باشد. مثلاً برای اینکه فرد بتواند از حداکثر ظرفیت بدنی و توانمندی های بالقوه خود بهره مند شود، می بایست از نگرشی مثبت به خود و محیط اطراف و انگیزه ای غنی، برخوردار باشد. زیرا مسئله خودپنداره از اساسی ترین عوامل در رشد مطلوب شخصیت فرد است(بقالیان ،1383). از طرفی خودپنداره در طول دوران کودکی آموخته می شود و زمانی که کاملا شکل گرفت، در برابر هر تغییری مقاومت می کند. در جامعه ای که اهمیت زیادی برای موفقیت در بازی ها و ورزش ها قائل هستند، منطقی است که تصور شود یکی از عناصر مهم  خود پنداری افراد شایستگی یا شایستگی حرکتی باشد و این شایستگی نقش مهم در رشد عزت نفس دارد (گالاهو و ازمون، 2008). ویس و چامیلتون (1992) تحقیقاتی را در مورد نقش انگیزه در موفقیت و میزان مشارکت ورزشی کودکان انجام دادند. آن ها گزارش کردند که فعالیت بدنی می تواند رشدخودپنداره کودکان را افزایش داده یا محدودکند، چراکه فعالیت بدنی یک امر قابل توجه در زندگی آنهاست. شایستگی درفعالیت های بدنی ارزش زیادی برای دختران و پسران دارد و به همین خاطر، یک عامل ضروری در عزّت نفس کلی است(گالاهو، 2006). گراف و همکاران (2004 )گزارش کردند کودکان ماهر در مهارت حرکتی درشت فعالیت جسمانی و ورزشی  بیشتری دارند (زارع زاده،1388). از طرفی شیوع چاقی در کودکان به سرعت در حال افزایش است وکم تحرکی و بی تحرکی در همه گروه های سنی جامعه مخصوصا کودکان رخنه کرده است، متخصصان در فکر یک چاره معقول جهت رفع چاقی و پیشگیری از بیماری های وابسته به آن، به واسطه برنامه های تربیت بدنی با کیفیت تاکید خاص دارند چون چاقی و اضافه وزن روی جنبه های مختلف زندگی ازجمله دستاوردهای تحصیلی، مهارت های اجتماعی و مهارت های حرکتی (درشت و ظریف ) اثر می گذارد(طالب زاده،1390).

در نتیجه با توجه به این که شرکت خودانگیخته کودکان در فعالیت های جسمانی و بازی های فعال وابسته به تبحر آن ها در مهارت های حرکتی خصوصا حرکات بنیادی است، کودکانی که خود را در این مهارت ها ناموفق می دانند از جمله کودکان چاق، در این فعالیت ها شرکت
نمی کنند(عسکری زاده،1388).

بر همین اساس با مطالعه متغیرهای اثر گذار بر سطح فعالیت جسمانی می توان برای مداخله و  برنامه ریزی آموزشی حرکتی جهت ارتقاء انگیزه برای داشتن فعالیت جسمانی در کودکان چاق اقدام کرد. از پیشینه تحقیق هم می توان چنین نتیجه گرفت که رشد مهارت های حرکتی بنیادی در احساس شایستگی و ایجاد انگیزش برای تحرک نقش مهمی دارد. لذایک معلم با شناخت چگونگی ارزیابی و ادراک این کودکان ازسطح فعالیت بدنی و حرکتی خود و همچنین با آگاهی از سطح واقعی فعالیت بدنی آنها، می تواند برنامه ریزی مفیدتری را در راستای افزایش توان حرکتی آنان انجام دهد. بنابراین یکی از کاربردهای این مطالعه شناخت رابطه بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران چاق و غیرچاق می باشد. برای این منظور است که ضرورت مطالعه را می توان توجیه کرد.

1-4.  اهداف تحقیق

1- 4 -1.  هدف کلی

هدف کلی تحقیق حاضر ” رابطه بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران چاق و غیرچاق 10سال  می باشد.

1 – 4-2.  اهداف اختصاصی

1.توصیف رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده  دختران چاق و غیرچاق10سال.

رابطه بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران چاق 10 سال.
رابطه بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران غیر چاق 10 سال .
مقایسه شایستگی حرکتی درک شده بین دختران چاق و غیر چاق 10 سال .
مقایسه رشد مهارت های حرکتی بنیادی بین دختران چاق و غیر چاق 10 سال.
1- 5.  فرضیه های تحقیق

بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران چاق رابطه معنی داری وجود دارد.
بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی و شایستگی حرکتی درک شده دختران غیر چاق رابطه معنی داری وجود دارد.

 

3.بین شایستگی حرکتی درک شده  دردختران چاق و غیر چاق تفاوت معنی داری وجود دارد .

4.بین رشد مهارت های حرکتی بنیادی در دختران چاق و غیر چاق تفاوت معنی داری وجود دارد .

1 – 6.  پیش فرض های تحقیق

شرکت کننده ها در انجام مهارت های آزمون رشد حرکتی درشت-2(اولریخ،2000) نهایت تلاش و کوشش خود را کردند.
هیچ‌ یک از شرکت کننده ها با پرسشنامه خود توصیفی (1)(مارش ،1992)[20]آشنایی نداشتند.
هیچ یک از شرکت کننده ها آشنایی قبلی در آزمون رشد حرکتی درشت-2(اولریخ،2000) [21]نداشتند.
شرکت کننده ها سؤالات پرسشنامه را به‌خوبی درک کرده و با صداقت پاسخ دادند.
1- 7.  قلمرو تحقیق

همه شرکت کنندگان از نظر بدنی و ذهنی سالم بودند.
دامنه سنی دانش آموزان 10 سال بود.
همه شرکت کنندگان از مدارس ابتدایی شهر سیرجان انتخاب شدند.
همه شرکت کنندگان دختر بودند.
همه شرکت کنندگان بر اساس دستورالعمل استاندارد آزمون رشد حرکتی درشت(اولریخ،2000) مورد ارزیابی قرار گرفتند.
آزمون رشد( TGMD – 2) و پرسشنامه (SDQI) در نوبت صبح اجرا شد.
1 – 8.  محدودیت های تحقیق

میزان صراحت و دقت آزمودنی ها در پاسخ به سؤالات پرسشنامه ( SDQI) و اجرای آزمون رشد (TGMD – 2).
شرایط روانی افراد در زمان پاسخگویی به سؤالات پرسشنامه و اجرای آزمون.
میزان بالیدگی، سطح فعالیت جسمانی و آمادگی جسمانی شرکت کنندگان.
1- 9. تعریف نظری واژه های تحقیق      

رشد: فرایند مداومی است که کلیه ی تغییرات تمام ابعاد وجودی انسان را از لقاح تا مرگ در بر می گیرد. بخشی از این فرایند را نمو جسمانی و بالیدگی تشکیل می دهند که تا پایان نوجوانی است. نمو جسمانی به افزایش اندازه یا جرم بخش های بدن اشاره می کند و بالیدگی به پیشرفت کارکرد ارگان های بدن در نتیجه تغییرات کیفی و زیست شیمیایی سلولی گفته می شود.
رشد حرکتی: تغییرات پیشرونده در رفتار حرکتی در سراسر دوره زندگی است که حاصل تعامل بین نیازهای تکلیف، ویژگی های بیولوژیکی فرد و شرایط محیطی می باشد.
مهارت های حرکتی بنیادی: مهارت­هایی که شامل مهارت­های جابجایی، استواری و دستکاری می باشد، زیربنای شکل گیری مهارت­های حرکتی پیشرفته ومهارت­های ورزشی هستند.
مهارت های حرکتی درشت: آن دسته از مهارت های حرکتی هستند که مستم بکارگیری عضلات بزرگ و تولید کننده نیرو می باشند و برای دستیابی به هدف یا عمل حرکتی معینی، مثل پرتاب توپ به سمت سبد یا پرش از روی مانع بکار گرفته می شوند.
خویشتن: تصویر گرایی ذهنی اطلاعات راجع به خود و احساسات مربوط به آن.
خودپنداره: شناختی که فرد نسبت به خویشتن دارد بدون داشتن قضاوت مشخصی یا هرگونه مقایسه‌ای با افراد دیگر.


گروهی از محققین تلاش کرده‌اند دلایل و انگیزه‌های استناد نویسندگان را با استفاده از روش‌های پیمایشی مانند پرسشنامه، مصاحبه و روش‌های تحلیل محتوا و زمینه بدست آورند. در این بخش، برخی از این پژوهش‌‌ها معرفی می‌شوند.
پشوتنی‌زاده و کوکبی (1388) رفتار استنادی اعضای هیات علمی دانشگاه شهید چمران را بر پایه سیاهه 15 موردی انگیزه‌های گارفیلد بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که مهم‌ترین انگیزه‌های پاسخگویان در استناد عبارتند از: " ارائه منابع اطلاعاتی بیشتر برای مطالعه"، " معرفی روش ، ابزار و غیره "، "‌شناساندن انتشاراتی که برای اولین بار اندیشه یا مفهومی در آن مورد بحث قرار گرفته است" و " اثبات ادعاها".
گارفیلد (1965) از طریق مشاهده و روایت، 15 انگیزه استناد را شناسایی کرده است که عبارتند از: تجلیل از پیشکسوتان2- تایید اعتبار آثار مرتبط و احترام به همکاران3- شناسایی روش، تجهیزات و غیره 4- تهیه پیشینه مطالعات 5- تصحیح اثر خود 6- تصحیح اثر دیگران 7- نقد آثار پیشین 8- آگاه‌سازی محققان از آثار در دست انتشار 9- اثبات ادعاها 10- هدایت خواننده به آثاری که توزیع و نمایه سازی آنها ضعیف بوده و مورد استناد واقع نشده‌اند.11- مستند‌سازی داده‌ها و مقوله‌های مسلم، بدیهیات و جز آن 12- رسمیت‌بخشی به آثار بنیادین که در آنها اندیشه یا مفهومی بدیع مورد بحث قرار گرفته است. 13-‌شناسایی آثار بنیادین که به تبیین مفاهیمی چون قانون پارتو، بیماری هوجکین و غیره مبادرت کرده‌اند. 14-‌رد یافته‌ها یا اندیشه‌های دیگران ( دعاوی منفی) 15- بحث و مناقشه در مورد برتری ادعای دیگران ( تجلیل منفی) ( گارفیلد ،1996).
بروکس در سال 1985و 1986در دو مقاله خود انگیزه‌های استنادکننده را با استفاده از روش مصاحبه با نویسندگان مقالات بررسی کرد. فرآیندی که قبل از آن انجام نشده بود. او با 20 محقق درباره استنادهای آنان در تازه‌ترین مقالاتشان مصاحبه کرد و دریافت " اقناع خواننده" و استفاده از یک استناد برای " تایید ادعای دانش" ، فراوان‌ترین انگیزه استناد می‌باشد. دلایلی مانند استفاده از استناد برای " تصحیح یا رد ادعای نویسنده دیگر (اعتبار منفی)" یا "وفاق اجتماعی درباره یک موضوع"، کمتر مورد اشاره قرار گرفته بودند.
هاروود[1](2009) به بررسی عملکرد استناد در نوشته‌های محققان علوم کامپیوتر و جامعه شناسی پرداخت. نتایج این تحقیق نشان داد محققان علوم کامپیوتر، بیشتر استنادها را به دلیل "فراهم کردن منابع بیشتر برای خوانندگان" داده بودند اما استنادهای جامعه شناسان بیشتر  دلایل" انتقادی" داشتند.


[1].Harwood 

متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 


هرلچ (1978) با تحقیق بر بسامد متنی استناد به مقالات در دو رشته رادیولوژی و غدد دریافت که بطور متوسط 6/31 درصد از استنادها که بیش از یک بار  در متن مقالات مورد استناد قرار گرفته‌اند در مقالاتی رخ داده‌اند که با هم ارتباط موضوعی دارند. وی نتیجه گرفت که بسامد متنی استناد به یک اثر نشان‌دهنده تشابه موضوعی مقاله استناد کننده و استناد شونده است و این ویژگی می تواند معیار انتخاب تشابه مقالات در متون تحقیقی باشد.
کانو (1989) در تحقیق خود پیرامون مقالات حوزه مهندسی سازه  نشان داد که ارزش استناد‌ها با بسامد متنی استناد مقالات مرتبط است و مقالاتی که به دفعات در متن مورد استناد قرار گرفته‌اند ارزش بیشتری برای نویسنده استنادکننده داشته‌اند.
هوتن[1](1999)  با استفاده از روش تحلیل محتوا مقالات مجله انجمن علوم و فناوری اطلاعات آمریکا درسالهای 1972-1974را به دو دسته تقسیم کرد. مقاله‌هایی که تنها یک بار در متن مورد استناد قرارگرفته‌اند و آنها که بیش از یک استناد متنی داشته‌اند. وی دریافت مقاله‌هایی که تنها یک بار استناد متنی دریافت کرده‌اند، بلافاصله پس از انتشار مورد استناد قرار گرفته‌اند اما میزان استناد به آنها در طول زمان افزایش نیافته است. اینگونه مقالات به هیچ روی در متن مقاله استنادکننده مورد بحث قرار نگرفته‌اند و به اشاره ساده‌ای از آنها اکتفا شده است. اما مقاله‌هایی که دارای بسامد متنی استناد بیش از یک بودند، مدارکی بودند که در طول زمان استنادهای بیشتری را بدست آورده‌اند.
تنگ و سیفر (2008) دربخشی از تحقیق خود رابطه متغیر وابسته " اهمیت استناد" و متغیر مستقل‌ "فراوانی استناد "را بررسی کردند. یافته‌های پژوهش آنها نشان داد که فراوانی استناد، شاخصی اثرگذار از اهمیت استناد است و می‌توان وزن بیشتری به استنادی داد که چند بار در یک مدرک مورد استناد قرار گرفته‌ است. آنها بیان کردند استنادی که تنها یک بار و در بخش " مقدمه" مقاله استنادکننده رخ داده‌اند کم اهمیت‌تر از استنادی است که در بخش‌های با اهمیت‌تر تحقیق رخ داده‌اند. آنها نتیجه گرفتند که ویژگیهای متنی شامل  "فراوانی و جایگاه استناد" میتواند اهمیت استناد را پیش‌بینی کند.

[1] . Hooten 

متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 


هرلچ (1978) در مقاله خود از تحقیق برترام[1](1970)  نام می‌بردکه در تحقیق خود استناد را به سه درجه استناد  به کل، استناد به یک بخش و استناد کلمه به کلمه تقسیم کرده است. او همچنین سه جایگاه استناد شامل عنوان / مقدمه، نتایج / بحث و آزمایش ها را معرفی کرد. نتایج وی، ارتباط‌های نزدیکی را  بین جایگاه عنوان / مقدمه و استناد به کل مقاله، جایگاه نتایج/ بحث و استناد به بخشی از مقاله و جایگاه آزمایش‌ها و استناد کلمه به کلمه به مقاله نشان داد.
ووس و داگیو (1976) در تحقیق خود، چهار مقاله از پر استناد‌ترین مقالات در موضوعات بیولوژی، پزشکی و فیزیک در بازه زمانی 1970-1973را انتخاب کردند. آنها به مقایسه جایگاه استناد در مقالات پرداختند. نتایج نشان دادکه بطور متوسط بیشترین دفعات استناد (68 درصد) به این مقالات در بخش‌های مقدماتی (زمینه، تاریخچه و غیره) رخ داده است. بخش‌های نتیجه‌گیری (29درصد) و روش ( درصد) در رتبه‌های دوم و سوم جایگاه استناد قرار گرفتند. اما در مقاله فیزیک، بیشترین استنادها پس از بخش های مقدماتی دربخش"روش" پدیدار شدند(31 درصد).
هرلچ (1978) در تحقیق خود بسامد متنی استناد به مقالات دو موضوع رادیولوژی و غدد در بخش‌های مختلف مقاله مورد استناد را بررسی نمود. وی دریافت مقالاتی که بسامد متنی استناد آنها بیش از یک بار است، بیشتر دربخش "بحث"  مقالات استنادکننده رخ داده‌اند.
کانو (1989) مفهوم تعداد استناد‌های خالص را بعنوان یک مدل توضیحی ساده در الگوهای تئوریک استنادی ترسیم کرد. سپس ارتباط بین مدل تئوریک رفتاراستنادی، بسامد متنی و درجه سودمندی انواع استناد و قابل اجرا بودن پارامتر جایگاه استناد، بعنوان یک متغیر کتاب‌سنجی جدید را بررسی کرد. وی  دریافت که بیشترین استنادها (33 درصد) از نوع استنادهای سرسری است که در بخش‌های مقدماتی متن مورد اشاره قرار گرفته‌اند در حالی که استنادهای هدفمند، بیشتر در بخش‌های میانی مقاله استناد کننده قرار گرفته‌اند (32 درصد).
مارسیک و همکاران (1998) مقالات استنادکننده را بر اساس جایگاه و درجه استناد مورد بررسی و مقایسه قرار دادند. آنها استناد را به استناد با قدرت کم و زیاد تقسیم نمودند. استناد با قدرت زیاد یا هدفمند را به استناد ضروری، مرکزی یا منطقی و استناد با قدرت کم را به استناد غیر ضروری، جانبی و سرسری اختصاص دادند. نتایج نشان داد که بیشتر مقالات با قدرت استنادی کم (23درصد) در بخش "مقدمه" و بیشتر مقالات با قدرت استنادی زیاد (31درصد) در بخش"بحث و بررسی" مورد اشاره قرار گرفته‌اند. کمترین استفاده از مقالات با قدرت استنادی کم (صفردرصد) و مقالات با قدرت استنادی زیاد (11 درصد) در بخش"روش"بوده است.
مک کین و ترنر (1998) در تحقیق خود بیان کرده‌اند که یک استناد در بخش روش‌شناسی مقاله‌ای تحقیقاتی ارزشی بیشتر از استنادی در بخش مقدمه مقاله یا یک استناد مروری دارد. آنها در تحقیق خود گزینه‌های"بسامد استناد"، "جایگاه استناد"و "زمینه استناد"را در سنجه واحدی به نام " سودمندی ادراک شده[2] " ترکیب کردند. این رویکرد، معیاری است که استناد را بر اساس جایگاه‌های مختلف رتبه‌بندی می‌کند.
بورمن و دانیل (2008) نیز به بررسی جایگاه استناد در مقالات پرداختند. آنها مقالات را به بخش‌های مقدمه، روش، نتایج و بحث تقسیم نمودند. یافته‌های تحقیق آنها نشان داد که استنادها در  بخش‌های مقدمه، روش، نتایج و بحث به ترتیب 32 ، 24، 13 و 31 درصد می‌باشد.
بورمن و دانیل (2008) همچنین به بررسی بسامد متنی استناد در مقالات پرداختند و استنادهای سرسری و هدفمند را با توجه به بسامد متنی استنادها با استفاده از روش تحلیل محتوا مورد بررسی موشکافانه قرار دادند. آنها دریافتند مقالاتی که بسامد متنی استناد بیشتر از یک دارند، بیشتر در بخش های روش (27درصد) و نتایج (15درصد) مورد استفاده قرار گرفته‌اند اما مقالاتی که تنها یک بار مورد استناد قرار گرفته‌اند، بیشتر در بخش بحث (25درصد) رخ داده‌اند.
تنگ و سیفر (2008) در تحقیق خود ارتباط بین متغیر وابسته "اهمیت استناد" و متغیر مستقل "عناصر ویژگی‌های استناد"‌را بررسی کردند.  یکی از عناصر ویژگی‌های استناد در تحقیق وی " جایگاه استناد" می‌باشد. یافته‌ها نشان داد که بیشتر استنادها در بخش" مقدمه" مقالات و برای فراهم کردن زمینه عمومی تحقیق بوده‌اند (5/46 درصد) و حدود نیمی از استنادها در بخش " روش" رخ داده‌اند (5/47 درصد) و 3/ 28درصد از استنادهایی که در بخش نتیجه مقاله استنادکننده رخ داده‌اند ، استنادهای مفهومی بوده‌اند. آنها معتقدند استناد‌هایی که در بخش "روش" و " نتایج" یک مدرک ظاهر شده‌اند، نشان‌دهنده استفاده از روش و داده‌های مدرک استناد‌شونده می‌باشند و می‌توان ارتباط موضوعی بیشتری بین مدرک استناد‌کننده و استناد شونده، قائل شد. نتایج تحقیق آنها، یافته‌های ووس و داگایو (1976) و کانو (1989) را تایید کرد. یافته‌‌های تحقیق این دو نویسنده نیز نشان داده است که بیشتر تجمع استنادها در بخش "مقدمه" مقاله استناد کننده است.
دینگ و همکاران (2013) نیز به بررسی 866 مقاله از مجله انجمن علوم و فناوری اطلاعات آمریکا پرداخت. آنها مقالات را به دو دسته کم استناد (کمتر از 10استناد) و پراستناد ( بیش از 10 استناد) تقسیم کرده سپس رخداد آنها در بخش های مختلف مقاله را بررسی کردند. نتایج نشان داد استنادها در مقالات پر استناد، بیشتر در بخش‌های مقدماتی 17/0 درصد رخ داده‌اند. پس از آن، بخش‌های مرور متون  با 13/0 درصد و روش  با 009/0 درصد قرار دارند. اما در مقالات کم استناد، بیشتر استنادها در بخش مرور متون با 33/1 درصد ظاهر شده‌اند. بخش های روش 098/0 درصد و بخش‌های مقدماتی با 091/0 درصد در رده‌های بعدی قرار گرفتند.


[1].Bertram
[2].Perceived Usefulness

متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 



تحقیقات انجام شده بر اساس نوع استناد طیف وسیعی را تشکیل می‌دهد و انواع زیادی از استنادها در تحقیقات مختلف معرفی شده‌اند. می‌توان آنها را به دو دسته کلی تاییدی و تکذیبی (انتقادی) تقسیم نمود. در دسته اول محتوای مدرک مورد استناد بوسیله نویسنده استنادکننده مورد تایید قرار گرفته است و در نوع دوم محتوا، روش یا نتایج اثر مورد استناد مورد تردید یا رد قرار گرفته است. از آنجا که نویسندگان به استناد به مقالاتی که اثر آنها را تایید می‌کند گرایش دارند، درصد استنادهای انتقادی ناچیز می‌باشد.
اولین رویکرد طبقه‌بندی استنادها توسط موریویسیزک و میوریجزان (1975) پیشنهاد شد. آنها برای اولین بار برای تحقیق خود از تحلیل بافتار استفاده کردند و استنادهای منطقی را جزء استنادهای ضروری و استنادهای سرسری را در دسته غیر ضروری قرار دادند. آنها با تحلیل محتوای نمونه بزرگی از مدارک استناد کننده در فیزیک دریافتند که  41درصد استنادها از نوع سرسری و 14 درصد از آنها از نوع استناد منفی (شامل رد ادعا[1] یا بحث و مناقشه در مورد برتری ادعای دیگران [2]) بود ( کیس و هیگینز ،2000).
چوبین و مویترا (1975) بر دسته‌بندی استنادها به تاییدی و تکذیبی متمرکز شدند. اگر چه طبقه‌‌بندی آنها با موریویسیزک و میوریجزان متفاوت بود اما به نتایج مشابهی دست یافتند. آنها استنادها را به انواع استناد ضروری اصلی[3]، استناد ضروری فرعی[4]، استناد مکمل اضافی[5]، استناد سرسری مکمل[6]، استناد بخشی تکذیبی[7]، استناد تکذیبی کلی[8] تقسیم نمودند. آنها با بررسی مدارک استناد کننده در موضوع فیزیک دریافتند که20 درصد از استنادهای واقع شده در نمونه مورد بررسی، از نوع استناد سرسری و 5 درصد ازاستنادها، ادعای منفی یا تجلیل منفی را نشان داده‌اند .
کول[9](1975) در مطالعه خود نشان داد که حدود نیمی از مقالات که به اثر مرتون استناد کرده بودند جنبه تشریفاتی داشتند. گارفیلد (1978) نیز تاثیر تمایل به استناد انتقادی محققان را با تحلیل استناد‌ها به مقاله برونینگ (1969) که از مقالات پر استناد آن زمان بود، آزمود. یافته‌های او نشان داد که اگر چه به مقاله برونینگ 60 استناد داده شده، اما بیش از نیمی از آنها مقاله او را مورد مباحثه و انتقاد قرار داده‌اند. هشت مقاله به اثر برونینگ یک استناد از نوع مستند‌سازی داده و تنها 15 مقاله نظرات برونینگ را تایید کرده‌‌اند (بورمن و دانیل ،2008).
اسپیگل و روزینگ (1977) 66 مقاله منتشر شده در مجله مطالعات علوم[10] را که در بازه زمانی1971-1974 منتشر شده بودند تحلیل کردند. آنها 13 دسته‌بندی مختلف از عملکردهای استناد شناسایی کردند. 80 درصد از استنادها با هدف اثبات یک ادعا یا فرضیه در مقاله استناد کننده یا اطلاعات مرتبط بیشتر، به مدرک مورد استناد داده شده بود و20 درصد باقی‌مانده به دوازده دسته‌بندی باقی‌مانده اختصاص داده شد. آنها نیز دریافتند که درصد خیلی کمی از استنادها (2درصد) انتقادی هستند.
اوپنهایم و رن در سال 1978 دو بررسی جداگانه با روش تحلیل محتوا انجام دادند. در تحقیق اول، 978 مقاله استناد کننده به 23 مجله پر استناد قدیمی در حوزه فیزیک و شیمی فیزیک را مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که 39 درصد از استنادها با هدف فراهم کردن زمینه تاریخی داده شده‌اند. در11 درصد از استنادها  فرضیات دو مقاله استناد کننده و استناد شونده مشابه بودند. در 28 درصد از استنادها از بخش های مختلف مقاله استنادکننده استفاده شده بود و 1 درصد از استنادها از نوع استناد انتقادی بود.
آنان درتحقیق دیگری، دلایل استناد نمونه‌ای تصادفی از 100 مقاله را که به مقاله پر استناد واتسون و کریک[11] (1953) استناد کرده بودند تحلیل نمودند. نتایج نشان داد 85 درصد استنادها به هدف فراهم کردن زمینه تاریخی یا زمینه‌ای و 2 درصد استنادها از مقاله واتسون و کریک انتقاد کرده بودند و در 13 درصد از استنادها تصریح شده بود که از مقاله واتسون و کریک استفاده کرده‌اند ( اوپنهایم و رن ،2007).
پرابها[12] (1983) ضروری بودن یا نبودن استنادها را مورد توجه قرار داد. او دریافت که نویسندگان کمتر از یک سوم استنادها را ضروری تلقی کردند. همچنین، نویسندگان ادعا کردند که بطور متوسط 96 درصد از منابع مورد استناد خود را خوانده‌اند.
وینکلر (1998) انگیزه‌های استناد را به دو گروه انگیزه‌های حرفه‌ای و پیوندی تقسیم نمود. وی دلایل استناد 20 نویسنده به 484 اثردرحوزه شیمی را تحلیل کرد. یافته‌های او نشان داد 81 درصد از استنادها تنها به دلایل حرفه‌ای و 17 درصد ترکیبی از انگیزه‌های پیوندی و حرفه‌ای داشتند و تنها 2درصد از استنادها به دلایل منحصرا پیوندی انجام شده بودند. او همچنین دریافت در میان انگیزه‌های حرفه‌ای استناد، انگیزه‌های مستند سازی[13]، کاربردی[14] و تاییدی رتبه‌های اول تا سوم را دارا می‌باشند.
گارفیلد و ولیامس‌دورف (1990) چگونگی استفاده و میزان تاثیر20 مقاله از برونینیگ بر نویسندگان استناد‌کننده را بررسی کردند. نتایج تحقیق آنها نشان داد که در 33 درصد از استنادها، نویسندگان با روش و نتایج مقاله برونینگ مخالفت کرده‌اند و تنها 10درصد از استنادها از نوع استنادهای تاییدی بوده است. آنها همچنین دریافتند که 63 درصد از استنادها سرسری(غیر ضروری) بوده و تاثیری بر نتایج و تحلیل‌های مقاله استناد کننده نداشتند.
شادیش و همکاران (1995) همه مقالات نظری و تجربی منتشر شده درسال 1985 در سه مجله معتبر روانشناسی را انتخاب نمودند. آنها پرسشنامه‌ای شامل 28 انگیزه که ممکن است نویسندگان را برای استناد به آثار جذب کنند استخراج وتدوین نمودند و پس از گردآوری پاسخ‌ها، با پاسخگویان به مصاحبه پرداختند. یافته‌های این پژوهش نشان داد بیشتر استنادها به آثار علمی به دلایلی مانند " پشتیبانی از ادعا "، ‌ "مستند‌سازی یک روش بنیادی" و " ارائه نوع خاصی از تحقیقات " بود که مشابه استناد سرسری موریویسیزک و میوریجزان می‌باشد. 5 درصد از پاسخ‌ها  نیز مهم‌ترین دلیل را " استناد به مجله‌ای که مقاله در آن منتشر خواهد شد" دانسته‌اند.
هو‌تن (1999) رویکرد تیم تحقیق اوپنهایم را بسط داد  و مقالات را در دو گروه تک استنادی و چند استنادی رتبه‌بندی کرد. وی تکرار استناد به مقالات در مجله انجمن علوم و فناوری اطلاعات آمریکا[15] در سال های1972-1974 را مورد بررسی قرار داد. نتایج نشان داد در مقالاتی که بیش از یک بار استناد شده‌اند، انواع استنادهای تاییدی، منطقی و تکاملی رتبه‌های اول تا سوم را بدست آورده‌اند و در مقالاتی که تنها یک بار استناد شده‌اند، استنادهای تاییدی، تکاملی و منطقی به ترتیب رتبه‌های اول تا سوم را به خود اختصاص دادند. بنابراین انواع استنادها در دو گروه مدارک تفاوتی نداشته و درصد‌های مشابه را نشان می‌دهند.
کیس و هیگینز (2000) به بررسی دلایل استناد در رشته ارتباطات پرداختند. آنها دو نویسنده پراستناد را شناسایی کرده و محققانی را که به آنان استناد کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. یافته‌های آنان نشان داد که بیشتر پاسخگویان اثر را از آن رو مورد استناد قرار داده‌اند که به مرور آثار پیشگام آن حوزه پرداخته است. گزینه " این ارجاع یک سازنده مفهوم[16]است" با 20   درصد وگزینه" این مدرک، منبع یک روش یا طرح ویژگی است" با 11 درصد از مهمترین دلایل استناد توسط محققین مورد بررسی بوده‌اند.
بورمن و دانیل (2008) در مقاله خود از تحقیق کرامپن و مونتادا [17](2002) نام برده است که تحلیل استنادی زمینه‌ای را با یک نمونه تصادفی از 90 مقاله منتشر شده در مجلات بین المللی روان پزشکی انجام دادند. نتایج تحقیق آنان نشان داده است حدود 60 درصد از استنادها بطور مستقیم با اثر استناد شده مرتبط هستند. نتایج همچنین نشان داد بیشتر استنادها از نوع تاییدی بوده است بطوری که 30 درصد از نتایج، 20 درصد از نظریات و 9 درصد از مفاهیم مقالات مورد استناد، در مقالات استناد کننده مورد تایید قرار گرفته است و تنها 1 درصد از استنادها از نوع استناد انتقادی بوده‌اند.
هانی و همکاران (2003) میزان اثرگذاری 23 مقاله حوزه پژوهش‌های قلبی و دیابت بر 623 مقاله منتشر شده در این حوزه را مورد بررسی قرار دادند. آنها برای بررسی قدرت اثرگذاری مقالات از طرح طبقه‌بندی کانو (1989) استفاده کردند. او استنادها را به چهار نوع استناد محدود[]، استناد جانبی، استناد قابل ملاحظه[19] و استناد ضروری تقسیم کرده است. نتایج این بررسی نشان داد 35 درصد از استنادها به 23 مقاله قلب و دیابت، از نوع استنادهای جانبی، 56 درصد از نوع استناد محدود و 8 درصد از نوع استناد قابل ملاحظه دسته‌بندی شده بودند و تنها 1 درصد از استناد‌ها در گروه استناد‌های ضروری قرار گرفتند.
کانو در سال 1989 به بررسی مدل رفتار استنادی تجربی موریویسیزک و میوریجزان در رشته مهندسی سازه پرداخت. یافته‌های وی نشان داد 26 درصد از استناد‌ها از نوع سرسری، 21درصد استناد مفهومی و19درصد استناد مقایسه‌ای هستند. تنها 2درصد استنادها از نوع استنادهای منفی و تکذیبی بودند (کانو،2007).

[1].Negative Claim
[2]. Negative Homage
[3].Basic Essential Citation
[4].Subsidiary Essential Citation
[5].Additional Supplementary Citation
[6].Perfunctory Supplementary Citation
[7].Partial Negational Citation
[8].Total Negational Citation
[9]. Cole
[10].Science Studies
[11]. Watson & Crick
[12]. Prabha
[13].  Documental Motivations
[14].  Implicational Motivations
[15]. Journal of American Society for Information Sciece
[16]. Concept Maker
[17]. Krampen &Montada
[]. limited
[19] considerable
متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 




به طورکلی بررسی یافته‌های حاصل از روش‌های مختلف بررسی رفتار استنادی نشان می‌دهد، هر کدام از این روش‌ها از محدودیت‌هایی رنج می‌برند که نمی‌توانند ما را به نتایجی با روایی بالا رهنمون شوند از سوی دیگر کیفی بودن این نتایج و داوری فردی و متکی بودن بر قضاوت شخصی نیز بر پیچیدگی آن افزوده و از  پایایی نتایج می‌کاهد.
لذا شاخص‌های دیگری مورد نیاز است تا بتوان بطور عینی و به دور از داوری فردی به سنجش انگیزه‌های استناد پرداخت. برای نیل به این هدف، می‌توان از روش‌های عینی برای تعیین ارزش یک استناد کمک گرفت. به این ترتیب، بر پایه ارزش‌گذاری استنادها می‌توان به میزان تاثیر اثر بر نویسنده استنادکننده پی برد. از معیارهایی که می‌توان بر آن اساس به ارزش‌گذاری استنادها پرداخت، میزان استفاده نویسنده استناد‌کننده از مدرک مورد‌استناد و میزان تاثیر اثر استناد‌شده می‌باشد. اگر چه تحقیق‌هایی درمورد رفتار استنادی انجام شده است اما تنها بخش کوچکی از این تحقیق‌ها به بررسی میزان استفاده نویسندگان از استنادها پرداخته‌اند. استفاده از استنادها از سه دیدگاه جایگاه استناد، نوع استناد و بسامد ‌متنی ‌استناد مورد بررسی قرار گرفته‌اند (مارسیک، اسپاونته، پاوسیک و پیفات[1]، 1998، کانو ،1989).
 اولین دیدگاه به بررسی جایگاه استنادها در بخش‌های اصلی مدرک استناد‌کننده می‌پردازد. کانو (1989) در مطالعه‌ای مدل رفتار استنادی تجربی موریویسیزک و میوریجزان (1975) را بررسی کرده و مفهوم تعداد استناد‌های خالص را بعنوان یک مدل توضیحی ساده برای الگوهای استنادی ترسیم کرد و ارتباط بین مدل تئوریک رفتار استنادی، فراوانی و درجه سودمندی انواع استناد خاص و قابل اجرا بودن عامل جایگاه استناد، به عنوان یک متغیر کتاب‌سنجی جدید را بررسی کرد. او جایگاه هر استناد را از جهت فاصله هر استناد از شروع مقاله محاسبه کرده است و معتقد است استنادهای داده شده در بخش مقدمه وزن اطلاعاتی کمی برای نویسنده استناد‌کننده دارند.
نویسندگان دیگر، مانند مک‌کین و ترنر[2](1998) و مارسیک و همکاران (1997) نیز جایگاه استناد را مورد بررسی قرار داده‌اند. البته آنها تاکید بیشتری بر بخش‌های مختلف مقاله که استناد در آن رخ داده است، داشته‌اند و ادعا کرده‌اند که بخش‌های مختلف مقاله مانند مقدمه، روش، نتایج، بحث و نتیجه‌گیری می‌تواند عامل عینی‌تری، نسبت به فاصله استناد از شروع مقاله، برای تحلیل استنادها از لحاظ جایگاه باشد (هانیفریم،گرانت،گرین و باکستن[3] ،2003).
 مک‌کین و ترنر (1998) در مقاله خود تصریح کرده‌اند که استنادی در بخش روش‌شناختی مقاله‌ای تحقیقاتی ارزشی بیش از همان استناد در بخش مقدمه یا استناد در مقاله‌ای مروری دارد.
ووس و داگیو[4](1976)، مارسیس و همکاران (1997)، بورمن و دانیل (2008) و تنگ و سیفر[5] (2008) همگی، استنادها را از لحاظ ارزش جایگاه استناد تحلیل نمودند و نتیجه گرفتند که بیشترین استنادها در بخش‌های مقدماتی مقاله رخ داده‌اند که نقش ناچیزی در ارائه اطلاعات تازه داشته‌اند. هدف از این استناد‌ها، بسط زمینه عمومی تحقیق بوده است در حالی که استنادی که در بخش‌های پر اهمیت مانند " روش" یا "نتایج" ظاهر شده‌ است، نشان دهنده استفاده از روش و نتایج مقاله مورد استناد در مدرک استنادکننده است و تشابه موضوعی این دو مقاله را نشان می‌دهد (تنگ وسیفر،2008؛ ووس و داگیو ،1976).
 دیدگاه دوم در بررسی استفاده از منابع مورد استناد، به بررسی انواع استناد می‌پردازد. محققین انواع متنوعی از  استنادها را معرفی کرده‌اند. آنها برای شناسایی انواع استنادها از تحلیل محتوای مدارک مورد استناد استفاده کرده‌اند. بطور‌کلی، همانطور که وینکلر (1986) بیان نموده است،  استنادها را می‌توان به دو دسته کلی استنادهای حرفه‌ای[6] و پیوندی[7] تقسیم نمود. استنادهای حرفه‌ای با نظریه هنجاری استناد همسو است و نشان‌دهنده استنادهایی است که با جنبه‌های نظری و عملی تحقیق مرتبطند و نویسنده به دلیل ربط و تناسب موضوعی اثر خود با اثر مورد استناد، به آن استناد می‌دهد و استنادهای پیوندی که رهیافت ساختار اجتماعی استناد را نشان می‌دهد و نشان دهنده عوامل اجتماعی و بیرونی موثر بر استناد است. در همین راستا، گروهی دیگر از محققین استنادها را بر اساس اهمیت مقاله مورد استناد برای استنادکننده را به دو گروه استناد سرسری وهدفمند تقسیم کرده‌اند که در متون مختلف نام‌های گوناگونی دارد. برای مثال استناد سرسری ( موریوسیزک و میوریجزان، 1978) با  جانبی[8]( مک کین وترنر،1989)، غیر ضروری[9](کانو،1989) هم معنی است و استنادهای هدفمند نیز با نام های منطقی (موریوسیزک و میوریجزان  ،1978) مرکزی[10](مک کین و ترنر ،1989) و ضروری[11](کانو،1989) نامیده شده است. اما می‌توان استنادهای سرسری را با استنادهای پیوندی و استنادهای هدفمند را در استنادهای حرفه‌ای تلفیق نمود. یافته‌های وینکلر (1986) نشان داد در رفتار استنادی نویسندگان، استنادهای پیوندی نقش بسیار کوچکتری نسبت به استنادهای حرفه‌ای دارند. 
بنزی (1982) نیز به تحلیل محتوای استناد و اندازه‌گیری میزان ربط استنادها پرداخت. او استنادها را به سه گروه دسته‌بندی کرد. دسته‌بندی او بر این فرض استوار است که اثری که در مقاله استنادکننده به طور ساده مورد اشاره قرار می‌گیرد، ربط موضوعی کمتری با مقاله استناد کننده دارد و در مقابل اثری که در مقاله استنادکننده بطور عمیقی مورد بحث قرار می‌گیرد، ربط موضوعی بیشتری با مدرک مورد استناد دارد. دسته‌بندی او عبارتست از: 1- به اثر بطورخاص درمتن اشاره نشده است ( مانند " چندین بررسی به این موضوع پرداخته اند که شامل .). 2- به اثر در متن خیلی کم اشاره شده است ( مانند جمله " اسمیت تاثیر . را مطالعه کرده است"). 3- نقل قول یا بحث در بخشی از متن (مانند" اسمیت دریافت که ." ).
بسامد ‌متنی‌ استناد، سومین دیدگاه در بررسی میزان استفاده از منابع مورد استناد می‌باشد و گستره استفاده از استناد در مقاله استناد‌کننده را مورد توجه قرار می‌دهد. به این معنا که تکرار استناد به یک مدرک در متن، گستره و قدرت آن مدرک برای مدرک استنادکننده را نشان می‌دهد.  یک فرضیه طبیعی این است که بسامد ‌ متنی استناد نسبت به فهرست ارجاع‌ها، سهم علمی هر اثر استناد‌شده را بطور دقیق‌تر منعکس می‌کند.
همانطور که کانو (1989) در تحقیق خود بیان کرده است، هر چه دفعات استناد به اثری در مدرک مورد‌استناد بیشتر باشد، ارزش بیشتر آن اثر برای نویسنده استناد‌کننده را نشان می‌دهد. هرلچ (1978) نیز تکرار استناد به یک اثر را نشان‌دهنده تشابه موضوعی اثر استناد‌شده و استناد‌کننده می‌داند که می‌تواند به نویسندگان در انتخاب مقالات تحقیقی مشابه کمک کند. تنگ و سیفر(2008) نیز بسامدمتنی ‌استناد را ناشی از اهمیت مدرک مورد استناد می‌دانند و اعتقاد دارند می‌توان از این عامل برای پیش بینی اهمیت و ارزش استناد استفاده نمود.
با استفاده از شاخص بسامد متنی استناد ، معایب شاخص های نشات گرفته از استناد نیز کاهش می‌یابد. همانگونه که تحقیق هو و همکاران (2011) روشن ساخت که وقتی بسامد متنی استناد جایگزین شمارش استناد در فهرست ارجاع گردید، ضریب تاثیر بیشتر مجلات مورد بررسی کاهش یافت. این شاخص، همچنین، سنجه‌های دیگر مانند شاخص هرش که بر اساس تعداد استناد به دست می‌آیند را نیز می‌تواند بهبود دهد.
دیدگاه سنتی کتابسنجی مبتنی بر شمارش ساده استنادها است که دلیل آن سهولت شمارش فهرست منابع و محاسبه استنادها به مدرک است. اما در رویکرد جدید کتابسنجی، تکرار استناد در متن مقالات ارزش بیشتری نسبت به شمارش ساده استنادها دارد. اما دسترسی به متن کامل مقالات علمی متنوع با شکل‌های مختلف و شمارش استنادهای متنی آنها با سبک‌های متنوع، کاربرد معیار بسامد متنی استناد را محدود کرده است. البته در حال حاضر با افزایش خودکار‌سازی متون، دسترس‌پذیری مقالات تحت وب و دسترسی به شکل‌های متنوع مقالات، مانعی برای کاربرد شاخص بسامد متنی استناد نخواهد بود و با استفاده از نرم‌افزارهای شناسایی متون و یکسان سازی نگارش مقالات تحت وب می‌توان به کاربرد بسامد متنی استناد بجای شمارش منابع مورد استناد از فهرست منابع امیدوار بود.

[1] .Maricic,Spaventi,Pavcic & Pifat
[2]. MC –Cain &Turner
[3]. Hanney,Frame,Grant,Green&Buxton
[4]. Voos &Dagaev
[5]. Tang & Safer
[6]. Professional Motivations
[7]. Connectional Motivations
[8] .Peripheral
[9] .Non-essential
[10] .Central
[11] .Essential
متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 



با بررسی متون چهار روش برای درک انگیزه استناد استخراج گردید. روش اول استفاده از انواع دلایل موجود برای یافتن دلایل استناد است مانند تحقیق کانو (1989) و اوپنهایم و رن[1] (1978). این روش بر داوری نویسنده متکی است.
 روش دوم مصاحبه با نویسندگان است که می‌تواند بعد از نوشتن مقاله یا در هنگام نوشتن مقاله صورت گیرد. بروکس (1985) با نویسندگان پس از انتشار مقاله به مصاحبه پرداخت.
هرکدام ازروش های بالا نقاط قوت و ضعفی دارند. روش اول ساده‌ترین روش است. در عین حال، بطور اجتناب‌ ناپذیری وابسته به حدس شخص تحلیل‌گر و داوری فردی است. روش دوم نیروی انسانی زیادی می‌طلبد و بر صداقت و پایایی حافظه نویسنده استناد‌کننده متکی است. علاوه بر این، تنها نویسندگانی که به تحقیق علاقه‌مندند در پاسخ به این رویکرد دقیق هستند. بنابراین، نمونه‌گیری پاسخگویان سوگیری خواهد داشت. اشکال دیگر اینست که باید بدانیم کدام نویسنده اکنون در حال نوشتن مقاله است. بنابراین، در عمل انجام این روش دشوار است (آمد، جانسون، اوپنهایم و پک[2] ،2004).
روش سوم روش تحلیل بافتار / محتوا است. بیشتر تحقیق های رفتار استنادی، تحلیل بافتار/ محتوای مقالات استناد‌کننده را بکار برده‌اند. این دو روش تا حدودی مشابهند. روش تحلیل بافتار می‌‌کوشد محتوای متن را رده‌بندی کرده و به تحلیل ارتباط استنادها و بخش‌های یک مدرک بپردازد. درحالی که تحلیل محتوا ویژگی‌های اثر مورد استناد را بوسیله تحلیل معنایی محتوای مقاله استناد‌کننده پیدا می‌کند. تحلیل بافتار، مرتبط بودن یک مدرک را بر پایه بسامد متنی استناد و ارزش‌‌گذاری بخشهای مختلف مقاله تعیین میکند (کرونین،1984). اما در تحلیل محتوا برای پی بردن به هدف  استناد، محقق بایستی محتوای متن استناد شونده را بطور دقیق و کامل مطالعه کند تا بتواند ارتباط محتوایی مدرک مورد استناد و استنادکننده را دریابد (بورمن و دانیل، 2008).
 اگر چه تعدادی از تحلیل‌های محتوا با هدف شناسایی استنادهای متنوع انجام شده‌اند اما بیشتر آنها، غالبا" برای بررسی انواع خاص استناد‌، مانند استناد سرسری در مقابل استناد هدفمند بکار رفته‌اند. در نتیجه، آنها انگیزه‌های استناد محدودی را مورد بررسی قرار داده‌اند. داوری اینکه یک استناد در بخش روش یک مقاله واقع شده است یا خیر، آسان است، اما تصمیم‌گیری درباره اینکه "ضروری" است یا "غیر ضروری" آسان نیست. تعدادی از تحلیل‌‌های محتوا منتشر شده هیچ تعریف عملی برای وظایف داوری ارائه نمی‌کنند و ضریب روایی را برای تصمیم داوران گزارش نمی‌دهند. بنابراین ، چون در تحلیل محتوا داورانی بجز نویسنده اصلی استناد‌کننده به بررسی دلایل استناد می‌پردازند، ممکن است این روش از پایایی ضعیفی برخوردار باشد (کاوانا[3]، 1997).
 کاوانا (1997) در مقاله خود به نقل از وبر[4] (1995) بیان می‌کند که در انجام تحلیل محتوا بهتر است بیشتر از یک داور مورد استفاده قرار گیرد تا نتایج از دقت بیشتری برخوردار باشد. بنابراین، در درک انگیزه‌های استناد، هم تحلیل‌ محتوا و هم تحلیل زمینه نقطه ضعف‌هایی دارند.
روش چهارم در بررسی انگیزه‌های استناد، استفاده از پرسشنامه محقق ساخته است. در این روش، محقق با استفاده از انگیزه‌های موجود که با مشاهده یا جستجو در متون بدست آورده است، سوالاتی را تدوین کرده و به تحلیل  انگیزه‌های استناد نویسندگان می‌پردازد.
چوبین و مویترا[5] (1975)، موریویسیزک و میوریجزان (1975)، فراست (1979)، اسپیگل -روزینگ (1977) همگی، طبقه‌بندی استنادات را بر اساس روش تحلیل محتوا ارائه کرده‌اند اما بروکس (1985) بطور مستقیم با نویسندگان به مصاحبه پرداخت. اسنایدر و بنزی[6] (1998)، شادیش و همکاران (1995) وکیس و هیگینز(2000) نیز از پرسشنامه محقق ساخته استفاده کردند (اسپیگل -روزینگ،1977).
شادیش و همکاران (1995) روش ترکیبی دیگری نیز پیشنهاد کرده‌اند که آن را "تحلیل‌های گفتمان[7]" نامیده‌اند. بر طبق این روش برای پی بردن به دلایل استناد نویسندگان، روش‌های مشاهده، مصاحبه و پرسشنامه ترکیب شده است.
وایت و ونگ (1997) در انتقاد به روش مصاحبه بیان کرده‌اند که مصاحبه های انجام شده به دلیل محدودیت زمانی نمی‌تواند تمام  انگیزه‌های مورد بررسی را در بر بگیرد.
بطور خلاصه، همه این رویکرد‌ها محدودیت‌هایی دارند. هم پرسشنامه محقق ساخته و هم مصاحبه رو در رو ، ممکن است با مشکلاتی مانند استدلال گذشته نگر، به یاد نیاوردن دقیق و کامل دلایل استناد و عدم صداقت پاسخگویان مواجه شوند. مصاحبه در صورت ترکیب با روشهای دیگر، مشکلات پایایی را کاهش می‌دهد ولی با توجه به تعامل چهره به چهره با یک مصاحبه‌کننده نیز احتمال این سوگیری را افزایش می‌دهد که آیا نویسندگان صادقانه و بدون در نظر گرفتن احساسات و علاقه شخصی پاسخ خواهند داد. پرسشنامه‌ در مقایسه با مصاحبه به ارائه پاسخ‌های صادقانه‌تر گرایش بیشتری دارد اما از فقدان پایایی رنج می‌برد زیرا پاسخ گویان تلاش می‌کنند رفتار گذشته خود را بازسازی کنند (بروکس،1986).
اگر انگیزه‌های نویسندگان با استفاده از بررسی دلایل ارائه شده در متون و روش پرسشنامه گردآوری شده، سپس بطور مستقیم  با آنها مصاحبه شود، علیرغم  خطر روش خود‌گزارشی، روشی منطقی برای درک موضوع انگیزه استناد‌کنندگان خواهد بود. خود گزارش‌دهی مخصوصا وقتی با مصاحبه‌های کیفی ترکیب شود، مانند آنچه وایت و ونگ (1997) بکار بردند، به درک رفتار استنادی نزدیک‌تر است (کیس و هیگینز،2000) . از سوی دیگر، اگر بجای تکیه بر نویسندگان به تحلیل مدارک مورد استناد و استنادکننده با استفاده از روش‌های تحلیل محتوا / بافتار پرداخته شود میتوان امیدوار بود از بسیاری از سوگیری‌ها دور شده و داوری استنادها بر اساس قضاوت های فردی به کمترین حد خواهد رسید. 
  برای بررسی دلایل عدم استناد نویسندگان به برخی مدارک  می توان از روش‌هایی مشابه روش‌های بررسی دلایل استناد نویسندگان بهره برد. بدین منظور می‌توان از مصاحبه و تحلیل محتوا کمک گرفت ( مک رابرتزو مک رابرتز ، 2010).   


[1] . Oppenheim & Renn
[2] .Ahmed,Johnson,Oppenheim &Peck
[3]. Cavanagh
[4] .Weber
[5]. Chubin & Moitra
[6]. Snyder & Bonzi
[7]. Discourse Analysis
متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 


همانطورکه انگیزه استناد نویسندگان مورد توجه است، انگیزههای عدم استناد نویسنده به برخی مقالات نیز  مورد بررسی قرار گرفته است. بطور اساسی، روشی که مشابه روش انجام تحقیق نویسنده است مورد استناد قرار میگیرد، در عینحال تعدادی از استنادها، نه همه آنها،  به دلایل اقناع خواننده، وفاق و توافق اجتماعی داده شدهاند. بطور کلی، میتوان گفت هیچکدام از انگیزههایی که تا کنون مورد بحث قرار گرفته‌اند، سبب نمی‌شود که نویسنده به همه مدارکی که باید استناد دهد، استناد دهد. بلکه مقالاتی مورد استناد قرار می‌گیرند که برای نوشته نویسنده سودمندند نه اینکه از مقالات استناد نشده، بهترباشند ( مک رابرتز و مک رابرتز ، 2010).
 وینکلر (1987) بیان کرد مهمترین دلیل در نادیده گرفتن یک اثر و استناد ندادن نویسنده  به آن این است که اثر  را به اندازه‌ای مهم نمی‌داند که بتوان به آن یک استناد ضروری داد. از دلایل حرفه‌ای دیگر برای حذف یک استناد می‌توان به این موارد اشاره کرد :  ناشناخته بودن اثر، نادیده گرفتن عمدی یا از روی بی دقتی، ضروری ندانستن استناد، در نظر گرفتن اثر به عنوان یک نظریه یا فرضیه شناخته شده، در دسترس نبودن اثر اصلی،  قابل فهم نبودن اثر،  بی‌اهمیت یا کم اعتبار بودن منابع مورد استفاده و ناشناخته بودن نویسندگان مقاله (وینکلر،1987. گارفیلد ، 1989).
در مصاحبه های وایت و ونگ (1997) نیز انگیزه‌های دیگری برای عدم استناد شناخته شد. بر اساس شاخص‌ها، چهار انگیزه (تناسب موضوعی ، محتوا، جهت‌گیری ، ارتباط ) هم در تصمیم‌های مثبت و هم منفی(یعنی استناد و عدم استناد)، نقش دارند. فراوان‌ترین انگیزه برای استناد یا عدم استناد محتوا و تناسب موضوعی است.  به این معنا که نویسنده به مدارکی استناد می‌دهد که با اثر او ارتباط موضوعی دارد و اگر محتوا و موضوع مقاله مورد استناد با اثر او مرتبط نباشد به آن استناد نمی دهد.  بنابراین داوری نویسنده در مورد سهم مدرک مورد استناد، مهم‌ترین نقش را در تصمیم به استناد یا عدم استناد بازی می‌کند (بورمن و دانیل، 2008، وینکلر، 1987).
منصوریان (1390) نیز در مقاله خود دلایلی برای ارجاع زیاد به برخی آثار و عدم استناد به برخی دیگر را بیان کرده است. بیشتر این دلایل مانند عدم مطالعه کافی و بی اطلاعی نویسنده از وجود آثار مرتبط با موضوع تحقیق، عدم اطلاع نویسنده از اهمیت مرور آثار پیشین برای اعتبار بخشیدن به اثر خود و عدم اطلاع نویسنده از مصادیق سرقت علمی، از عدم اطلاع نویسندگان نشات گرفته و نویسنده بطور غیر عمد  و ناآگاهانه به برخی مدارک استناد نمی‌دهد.  

متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 



در میان این دو نظریه اصلی، یک موقعیت منتخب یا رویکرد چند بعدی[1] وجود دارد که در مقابل نظریه هنجاری قرار گرفته و از تحلیل‌های استنادی دفاع می‌کند. در این رویکرد، استنادها بعنوان فرآیندی چند‌ منظوره در نظر گرفته می‌شوند و به نظر می‌رسد رویکرد چند بعدی با شواهد تجربی، نزدیکی بیشتری دارد (کاماچو و نیونز، 2008).
بروکس[2] (1985) نخستین کسی است که مطالعه‌ای نظام‌مند درباره انگیزه‌های استناد انجام داد. او مدل‌های مختلف رفتار استنادی را مرور کرد و از میان آنها هفت دلیل عمومی برای استناد به نویسنده دیگر را استخراج کرد که عبارتنداز : وفاق[3]، رد اعتبار[4]، اطلاعات کاربردی[5]، اقناع[6]، تایید اعتبار[7]، آگاهی خواننده[8]، توافق اجتماعی[9]. او اقناع خواننده و استفاده از یک استناد برای تصدیق دانش ادعا شده را متداول‌ترین انگیزه استناد می‌داند. دلایلی مانند استفاده از استناد برای تصحیح یا رد ادعای نویسنده دیگر (اعتبار منفی) یا "وفاق اجتماعی" درباره یک موضوع، میان نمونه مورد مطالعه او از فراوانی چندانی برخوردار نبود. او معتقد است انگیزه ها متنوع هستند و درحوزه‌های موضوعی مختلف نیز تفاوت‌هایی در رفتار استنادی نویسندگان مشاهده می‌شود ( کیس وهیگینز ،2000).
 هفت معیار بروکس در سه دسته، گروه بندی می‌شوند :
اقناع، اعتبار مثبت، وفاق و توافق اجتماعی
اعتبار منفی
آگاهی خواننده ، اطلاعات کاربردی
گروه اول تحت سلطه اقناع قرار می‌گیرند. این چهار انگیزه همبستگی قوی دارند. نویسندگان نشان دادند که  وجود یک یا چند انگیزه از این انگیزه ها نشانه‌ای برای خواننده است که آن مقاله جدید، مهم یا اساسی است. اعتبار منفی انگیزه‌ای جداگانه است. نتایج حاصل از مطالعه بروکس، نتایج مک رابرتز و مک رابرتز(1988) راتایید می‌کند که نشان می‌دهد نویسنده یک استناد منفی را بوسیله نسبت دادن چند اعتبار مثبت همزمان تعدیل می کند.
گروه سوم ممکن است بعنوان انگیزه خدمت» شناخته شوند که به موجب آن یک نویسنده، اطلاعات زمینه‌ای را در اختیار خواننده می‌گذارد تا از آنها در نوشته خود استفاده کند. مقاله  بروکس (1986) اولین قدم را در دسته‌بندی  انگیزه‌های استناد‌کننده برداشته است.
 وینکلر[10](1998) تحلیلی درباره انگیزه‌های استناد به مقاله یا کتاب انجام داده و مدلی برای رفتار استنادی پیشنهاد داد. او در بررسی انگیزه‌های نویسندگان "عامل توان فشار شناختی"[11] استناد به یک مقاله را بطور کمی مشخص کرد و اصطلاح "آستانه استناد"[12] را برای تعریف کمترین ارزش فشار شناختی بکار برد.
وی انگیزه ها را به دو گروه تقسیم نمود. گروه اول انگیزه‌های حرفه‌ای[13] است که به  محتوای عملی و نظری اثر استناد شده مرتبط است و دانش نویسنده در مقاله را مورد بررسی قرار می‌دهد. گروه دوم انگیزه‌های پیوندی[14] است که ارتباط نویسنده استناد‌شونده با نویسندگان استناد‌کننده را نشان می‌دهد. همه عوامل اجتماعی یا بیرونی نقشی در انگیزه‌های پیوندی بازی می‌‌کنند.
 او همچنین انگیزه‌های حرفه‌ای استناد را به سه بخش فرعی شامل انگیزه مستند‌سازی‌[15]، کاربردی[16] و تاییدی[17] تقسیم نمود. وینکلر بعدها گزارش داد در تعیین رفتار استنادی، انگیزه‌های پیوندی نقش بسیار کوچکتری نسبت به انگیزه‌های حرفه‌ای دارند. یافته‌های وینکلر همچنین نشان داد که آستانه استناد بطور مقدماتی، وابسته به ارتباط حرفه‌ای با اثری است که بطور بالقوه در یک مقاله قابل استناد شدن است. از طرف دیگر زمانی که انگیزه‌های پیوندی نقشی را ایفا می‌کنند آستانه استناد کمتر ربط موضوعی مقالات  مورد استناد را نشان می‌دهد (گارفیلد ،1989). بنزی و اسنایدر[](1991) می‌نویسند که وینکلر میزان استفاده، پشتیبانی و انتقاد از اثر را در معیار "انگیزه حرفه‌ای" و خود استنادی را در معیار" انگیزه پیوندی " قرار داده است.
شادیش ، تالیور، گری و گوپتا[19] (1995) شش نوع استناد را معرفی کرده‌اند که عبارتند از: استناد نمونه‌،[20]  استناد منفی[21]، استناد حمایتی[22]، استناد خلاقانه[23]، استناد تاثیرگذار شخصی[24]، استناد به دلایل اجتماعی[25] .
داورپناه (1384) 27 معیار ونگ و وایت[26](1997) در زمان استناد به یک مدرک را چنین معرفی کرده است : کیفیت واقعی، مخاطبان، سندیت، دسترس پذیری، پایه‌گذاری، ضرورت شناختی، محتوا، اعتبار بخشی، عمق نگری، انتظام، کیفیت مورد انتظار، مجلات موضوعی پایه، قضاوت، هنجار، تازگی، جهت گیری، بررسی های پیشین، مولفان پر کار، عمومیت بخشی، تجدید چاپ، رابطه، شهرت، ارجاعات استاندارد، مجلات هسته، موضوعیت.
علاوه بر این نویسندگان، سگلن[27] (1998) و کیس و هیگینز (2000) نیز تحلیل انگیزه‌های استنادی را با رویکرد چند بعدی استناد انجام دادند.
 
2-1-4-1-4. سایر تحلیل ها
علاوه بر این سه رویکرد، گروهی دیگر از  بررسی‌های رفتار استنادی وجود دارد که بطور خاص در هیچ کدام از این رویکردها قرار نمی‌گیرند و ترکیبی از آنها را مد نظردارند.
اولین رویکرد طبقه‌بندی استنادها توسط موریویسیزک و میوریجزان [28] (1975) پیشنهاد شد. آنها یک طبقه‌بندی چهار بخشی از کیفیت و زمینه استناد بر اساس ترکیبی از استنادهای ضروری (منطقی[29]) و غیر‌ضروری (سرسری[30]) ارائه کردند و عملکرد پیچیده استناد را دارای چهار ارزش دانستند که عبارتند از: ادراکی/‌کاربردی، منطقی/ سرسری، تکاملی[31]/ الحاقی[32]، تاییدی / تکذیبی ( جورج[33] ، 2008، حری،1383).
تئوفل، سیدهارتن و تایدها[34](2006) طرح تفسیر استناد را که از اسپیگل- روزینگ[35](1977) اقتباس شده بود معرفی کردند. آنها فهرستی از انگیزه‌های استناد را گردآوری کردند که عبارتند از : ضعف رویکرد استناد کننده، تضاد/ مقایسه اهداف یا روشها، تضاد/ مقایسه نامناسب ( اثر کنونی بهتر از اثر استناد شده است)، تضاد بین دو روش استناد شده، استناد به اثر به عنوان یک نقطه آغاز،  به کار گیری ابزار / الگوریتم ها / داده ها، مطابقت یا تعدیل داده / الگوریتم / ابزار،  تشابه مقاله نویسنده و مقاله استناد شده، سازگاری یا پشتیبانی مقاله نویسنده و مقاله مورد استناد از همدیگر.
 
2-1-5. پیچیدگی انگیزه های استناد
بیشتر محققین که انگیزه‌های استناد را بررسی کرده‌اند، این انگیزه‌ها را خیلی ساده فرض کرده‌اند. برای مثال، پرایز[36] (1963) فرض کرده است که "سنن علمی" ویژگی انگیزه‌های استناد می‌باشد. گارفیلد (1996) نیز 15 انگیزه ممکن را برای استناد فهرست کرده است. اما در مورد احتمال داشتن دو یا چند انگیزه همزمان نویسنده، قضاوتی نکرده است. در مقابل کرونین (1981) رفتار استنادی را نتیجه ادراکات، نگرش‌ها و تعصبات استناد‌کننده می‌داند.
پیچیدگی انگیزه استناد بطور خاص‌تر توسط مک رابرتز و مک رابرتز (1989) پیشنهاد شده است. او معتقد است نویسندگان به مقالاتی که با مطالب و نتایج تحقیق آنها همسو نیست، استناد نمی‌دهند. این فرضیه به عنوان فرضیه استناد منفی مک رابرتز و مک رابرتز  شناخته شده است و چارچوبی برای رفتار علمی پیچیده و به ظاهر متناقض نویسندگان فراهم میکند. او معتقد است نویسندگان از دادن استناد منفی دوری می‌کنند و در مواردی که باید استناد منفی داده شود، عمومی‌ترین الگوی رفتار استنادی این است که یا از استناد دادن طفره می‌روند یا برای اثر مورد انتقاد، بطور همزمان هم استناد مثبت و هم منفی می دهند تا اثر استناد منفی تعدیل شود.

[1].Multidimensional approach
[2]. Brooks 
[3] .Currency
[4] .Negative credit
[5] .Operational information
[6] .Persuasiveness
[7] .Positive credit
[8] .Reader alert
[9] .Social consensus
[10].Vinkler
[11].Strength of Cognitive Pressure
[12] .Citation threshold
[13]. Professional Motivation
[14]. Connectional Motivation
[15]. Documentary
[16]. Applicational 
[17]. Confirmative 
[]. Bonzi &Snyder
[19] .Shadish,Tolliver,Gray &Gupta
[20].Exemplar Citations
[21] Negative Citations
[22].Supportive Citations
[23].Creative Citations
[24].Personally Influential Citations
[25].Citations Made for Social Reasons
[26]. Wang &White
[27] .Seglen
[28]. Moravcsik & Murugesan
[29].Organic
[30] .Perfunctory
[31] .Evolutionary
[32].Juxtapositional
[33]. Jorg 
[34].Teufel,Siddharthan & Tidhar
[35]. Spiegel - rosing
[36].Prise 
متن کامل در sabzfile.com   یا fuka.ir 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب روز موسیقی ، سینما ، تکنولوژی ، ورزش و ... وکیل و مشاور حقوقی متخصص در دعاوی حقوقی پوست سالم و زیبا وب تیوت پلی آلومینیوم کلراید چیست فروش باتری ، نمایندگی باتری ، قیمت باتری ، سایت تخصصی باتری شرکت پالایش کود گفتاردرمانی در گرگان هتل های مشهد مدرس شخصیت شناسی در اناگرام